- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دلبر برفت و درد دلم را دوا نکرد آن شوخ بین که بر من مسکین چهها نکرد
2 زان نور چشم چشم وفا داشتم دریغ کز عین مردمی نظری سوی ما نکرد
3 گفتم هزار حاجت جانم روا کند ناگه روانه گشت و یکی را دوا نکرد
4 خون دل شکسته من بی بهانه ریخت واندیشه نیز از دیت خونبها نکرد
5 اینم ز هجر صعب تر آمد که آن صنم وقت رحیل یاد من مبتلا نکرد
6 او شاه ملک حسن و جمالست و من گدا از شه غریب نیست که یاد گدا نکرد
7 مهر و وفا مجوی حسین از مهی که او با هیچکس چو عمر گرامی وفا نکرد