-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تاخت رخ آفتاب گشت جهان مست وار بر مثل ذرهها رقص کنان پیش یار
2 شاه نشسته به تخت عشق گرو کرده رخت رقص کنان هر درخت دست زنان هر چنار
3 از قدح جام وی مست شده کو و کی گرم شده جام دی سرد شده جان نار
4 روح بشارت شنید پرده جان بردرید رایت احمد رسید کفر بشد زار زار
5 بانگ زده آن هما هر کی که هست از شما دور شو از عشق ما تا نشوی دلفکار
6 گفته دل من بدو کای صنم تندخو چون برهد آن که او گشت به زخمت شکار
7 عشق چو ابر گران ریخت بر این و بر آن شد طرفی زعفران شد طرفی لاله زار
8 آب منی همچو شیر بعد زمانی یسیر زاد یکی همچو قیر وان دگری همچو قار
9 منکر شه کور زاد بیخبر و کور باد از شه ما شمس دین در تبریز افتخار