تاخت رخ آفتاب از جلال الدین محمد مولوی غزل 1124

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

تاخت رخ آفتاب گشت جهان مست وار

1 تاخت رخ آفتاب گشت جهان مست وار بر مثل ذره‌ها رقص کنان پیش یار

2 شاه نشسته به تخت عشق گرو کرده رخت رقص کنان هر درخت دست زنان هر چنار

3 از قدح جام وی مست شده کو و کی گرم شده جام دی سرد شده جان نار

4 روح بشارت شنید پرده جان بردرید رایت احمد رسید کفر بشد زار زار

5 بانگ زده آن هما هر کی که هست از شما دور شو از عشق ما تا نشوی دلفکار

6 گفته دل من بدو کای صنم تندخو چون برهد آن که او گشت به زخمت شکار

7 عشق چو ابر گران ریخت بر این و بر آن شد طرفی زعفران شد طرفی لاله زار

8 آب منی همچو شیر بعد زمانی یسیر زاد یکی همچو قیر وان دگری همچو قار

9 منکر شه کور زاد بی‌خبر و کور باد از شه ما شمس دین در تبریز افتخار

عکس نوشته
کامنت
comment