عارضت خورشید اوج دلبری از طغرل احراری غزل 291

طغرل احراری

طغرل احراری

طغرل احراری

عارضت خورشید اوج دلبری

1 عارضت خورشید اوج دلبری صورتت رشک بتان آذری

2 برهمن بیند اگر زلف تو را کافرم گر نگذرد از کافری!

3 در شب زلفت دلم ره گم کند صبح رخسارت نماید رهبری

4 افتد آشوبی به صحرای ختن گر دهی بر باد زلف عنبری

5 لمعه روی تو را بیند اگر مه نشیند در مقام اختری

6 از فلک آید به سودای رخت بر زمین خورشید و ماه و مشتری!

7 قاف تا قاف جهان نام تو رفت کس نآرد بر زبان نام پری

8 در چمن سرو ار ببیند قامتت سر فرود آرد برای چاکری!

9 راه و رفتار و روش گم می‌کند از خرام و ناز تو کبک دری

10 سفلگان طغرل به شعر آغشته‌اند ننگ می‌آید مرا از شاعری!

عکس نوشته
کامنت
comment