1 خورشید که هست شمسهٔ هفت ایوان خواهی که بگویمت که چون گشت عیان
2 زد رفعت شاه خیمه بیرون از چرخ ماندش ز ستون خیمه بر چرخ نشان
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 راندی ز نظر، چشم بلا دیدهٔ ما را این چشم کجا بود ز تو، دیدهٔ ما را
2 سنگی نفتد این طرف از گوشهٔ آن بام این بخت نباشد سر شوریدهٔ ما را
1 این زمان یارب مه محمل نشین من کجاست آرزو بخش دل اندوهگین من کجاست
2 جانم از غم بر لب آمد، آه از این غم، چون کنم باعث خوشحالی جان غمین من کجاست
1 یک التفات ز فرماندهان نازم نیست ز دور رخصت یک سجدهٔ نیازم نیست
2 منه به گوشهٔ طاق بلند استغنا کلید وصل ، که دستی چنان درازم نیست
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **