1 خورشید فلک روشنی از روی تو دارد هرجاست گلی چاشنی از بوی تو دارد
2 چشمی که رباید دل خلقی به نگاهی آن دلبری از نرگس جادوی تو دارد
3 هرجا که زند خیمه بر و بوم بسوزد قربان شومت عشق تو هم خوی تو دارد
4 حیرت کدهٔ گشت سرا پای وجودم هر ذره خدا چشم و دلی سوی تو دارد
5 گه سوزی و گه داغ نهی گاه گدازی هر عیش که دلراست ز پهلوی تو دارد
6 هر عاشق بیچاره که در بند بلا نیست آشفتگی از نگهت گیسوی تو دارد
7 چون فیض نباشد ز هم اجزای وجودش هر ذره جدا عزم سر کوی تو دارد