1 خورشید بر آسمان نپیماید راه زان گونه که بر زمین سپه راند شاه
2 جز شاه ملکشاه به یک نیمهٔ ماه از دجله به جیحون که کشیدست سپاه
1 ز بهر عید نگارا همی چه سوزی عود چرا شراب نپیمایی و نسازی عود
2 بساز عود و بده یک شراب وصل مرا که من بسوختم از هجر تو چو زآتش دود
1 امروز بت من سر پیکار ندارد جز دوستی و عذر و لَطَف کار ندارد
2 بشکفت رخم چون گل بیخار ز شادی زیرا که گل صحبت او خار ندارد