رنجی که چشم شب پره از از اسیر شهرستانی غزل 284

اسیر شهرستانی

آثار اسیر شهرستانی

اسیر شهرستانی

رنجی که چشم شب پره از نور دیده است

1 رنجی که چشم شب پره از نور دیده است زخم دلم ز مرهم کافور دیده است

2 کی دار حقشناس فراموش می کند آن سرگذشتگی که زمنصور دیده است

3 آسایشی که دیده ام از خواب بی رخت بیمار عشق در شب دیجور دیده است

4 شبها به روز آمد و آن راه طی نشد شوقم چو موسی آتشی از دور دیده است

5 ته جرعه ای ز باده پرستان بزم توست عشق آنچه در پیاله منصور دیده است

عکس نوشته
کامنت
comment