- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 زهی حیات ابد از لبت حوالهٔ ما دمی وصال تو عمر هزارسالهٔ ما
2 زآب دیده برد سیل خانهٔ مردم رسول اشک چو پیش آورد رسالهٔ ما
3 چو با تو زاری احباب درنمیگیرد چه سود از آنکه جهان گیرد آه و نالهٔ ما
4 دمی که بر سر خوان وصال مهمانیم فلک ز رشک به تلخی دهد نوالهٔ ما
5 دوای چهرهٔ زرد از طبیب پرسیدم به عشوه گفت که یک جرعه از پیالهٔ ما
6 چو گفتمش چه گلست اینکه هیچ خارش نیست شکفته گشت که رخسار همچو لالهٔ ما
7 دریغ و درد فغانی که از نعیم وصال نوالهٔ جگر خسته شد حوالهٔ ما