-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 قصه اندوه دل بسیار شد خاموش شو هر که بشنید این انین بیمار شد خاموش شو
2 حرف درد عاشقان داروی بیهوشی بود ز استماع آن دلم از کار شد خاموش شو
3 یاد ایامی که فخر نیکمردان بود عشق چون حدیث عشقبازی عار شد خاموش شو
4 گوهر اسرار شاید کی بدست سفله داد بس سر از گفت زبان بر دار شد خاموش شو
5 ذکر این افسانه ممکن بود تا در خواب بود فتنه اکنون زین صدا بیدار شد خاموش شو
6 تاکنون در پرده بود این راز و درها بسته بود زاهد از بوی سخن هشیار شد خاموش شو
7 گفتن اسرار با یاران بخلوت میتوان مجلس ما مجمع اغیار شد خاموش شو
8 چون ز ظاهر میزنم دم آفت دم خفته است گفتگو چون کاشف اسرار شد خاموش شو
9 هیچ دانستی چه آمد رفته رفته بر زبان آنچه اخفا خواستیش اظهار شد خاموش شو
10 نو بنو باید سخن در بیت بیت و حرف حرف یکسخن در یکغزل تکرار شد خاموش شو
11 امر فرمائی بخاموشی و خودگوئی سخن شرح کتمان سخن طومار شد خاموش شو
12 خواست تا رمزی بگوید شد عنان از دست فیض گفتمش ناگفتنی بسیار شد خاموش شو