ماجرای از جلال الدین محمد مولوی مثنوی معنوی 108

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

ماجرای شمع با پروانه تو

1 ماجرای شمع با پروانه تو بشنو و معنی گزین ز افسانه تو

2 گر چه گفتی نیست سر گفت هست هین به بالا پر مپر چون جغد پست

3 گفت در شطرنج کین خانهٔ رخست گفت خانه از کجاش آمد بدست

4 خانه را بخرید یا میراث یافت فرخ آنکس کو سوی معنی شتافت

5 گفت نحوی زید عمروا قد ضرب گفت چونش کرد بی جرمی ادب

6 عمرو را جرمش چه بد کان زید خام بی گنه او را بزد همچون غلام

7 گفت این پیمانهٔ معنی بود گندمی بستان که پیمانه‌ست رد

8 زید و عمرو از بهر اعرابست و ساز گر دروغست آن تو با اعراب ساز

9 گفت نی من آن ندانم عمرو را زید چون زد بی‌گناه و بی‌خطا

10 گفت از ناچار و لاغی بر گشود عمرو یک واو فزون دزدیده بود

11 زید واقف گشت دزدش را بزد چونک از حد برد او را حد سزد

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر