1 احوال ناتوانی ایام خویشتن در مجلس رفیع تو گفتن ثواب نیست
2 داریم دلبری که چو روی و چو موی او گلبرگ نوشکفته و مشک بتاب نیست
3 در بند خواب او همه حیران بمانده ایم او نیم مست گشته و ما را شراب نیست
1 خهی شاه انجم و فی الله ظلک نهادی قدم در حریم مبارک
2 بجائی رسیدی که یک برق لمعت سواد شب و روز عالم کند حک
1 ای شاه شیر زهره، شکارت خجسته باد فیل دمان بخام کمند تو بسته باد
2 باز تو را که شاه طیور است چون عقاب از گوسفند تخته افلاک مسته باد
1 خسر و خسرو نشان شاهی که جز بر لفظ او نیک بختی کم فرستد تحفه و زادی مرا
2 آن جهان بختی که الا ز آستین فرخش روی ننمودست در عالم کف رادی مرا