1 ذره تا مسهر هزار آینه عریان کردند ما نگشتیم عیان هر چه نمایان کردند
2 بیخودی حیرت حسن عرق آلود که داشت که دل و دیده یک آیینه چراغان کردند
3 حسن بیرنگی او را ز که یابیم سراغ بوی گل آینهای بود که پنهان کردند
4 دل هر ذره چمنزار پر طاووس است گرد ما را به هوای که پریشان کردند
5 سرو برگ طلبی کو که نفسِ سوختگان نیم لغزش به هزار آبله سامانکردند
6 سعی جوهر همه صرف عرضآراییهاست سوخت نظاره به این رنگکه مژگانکردند
7 وضع تسلیم جنون عافیتآباد دل است این گهر را صدف از چاک گریبان کردند
8 عشق از خجلت تغییر وفا غافل نیست آب شد آتش گبری که مسلمان کردند
9 بیدماغی چهگریبانکه ندادهست به چاک تنگ شد گوشهٔ دل عرصهٔ امکانکردند
10 بیدل ازکلفت افسردهدلیها چو سپند مشکلی داشتم از سوختن آسانکردند
دیدگاهها **