- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 فضای وادی امکان پر از غبار فناست چه آسمانچهزمینمغز ایندو پوستهواست
2 ز راستی مدد حال گوشهگیریهاست کمان کشیدن قد خمبده کار عصاست
3 به فیض میکشی ز دم شکوه آزادیم سیاه مستی ما سرمهٔ خموشی ماست
4 نمیرسد کف عشاق جز به نالهٔ دل که دست باده کشان تا به گردن میناست
5 ز خاک ما نتوان برد ذوق خرسندی جو صبح اگر همه بر باد رفته دست دعاست
6 مقیمکوی امید از فنا چه غم دارد غبار رهگذر انتظار، آب بقاست
7 ز سیر عالم دل غافلیم ورنه حباب سری اگر به گریبان فرو برد دریاست
8 به غیر خودسری از وضع دهر نتوان یافت عبار نیز درین دشت پیش خود برپاست
9 به هر طرف که نهی گوش ، یأس میجوشد جهان حادثه، ساز دل شکستهٔ ماست
10 حبابوار دربن بحر غیر خلوت دل به گوشهای که توان یک نفس کشید، کجاست
11 زبان حسرت مخمور منکه ذرتابد ز بس شکسته دلم ساغرم شکسته صداست
12 ز درد بیاثری فال اشک زد آهم شراب ساغر شبنمگداز سعی هواست
13 جفاکشان همه دم صرفکار یکدگرئد ز پا فتادن اشک از برای ناله عصاست
14 همین نه ریشه قفس دارد از سلامت تخم ز دست عافیت دل نفس هم ابله پاست
15 به نارسایی خود بینیازیی داریم شکسته بالی یاس آشیان استغناست
16 غبار عجز بودکسوت ظفر بیدل شکستگی، ز رهی همچو موج در بر ماست