- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 جان سوی جسم آمد و تن سوی جان نرفت وان سو که تیر رفت حقیقت کمان نرفت
2 جان چست شد که تا بپرد وین تن گران هم در زمین فروشد و بر آسمان نرفت
3 جان میزبان تن شد در خانه گلین تن خانه دوست بود که با میزبان نرفت
4 در وحشتی بماند که تن را گمان نبود جان رفت جانبی که بدان جا گمان نرفت
5 پایان فراق بین که جهان آمد این جهان اندر جهان کی دید کسی کز جهان نرفت
6 مرگت گلو بگیرد تو خیره سر شوی گویی رسول نامد وین را بیان نرفت
7 در هر دهان که آب از آزادیم گشاد در گور هیچ مور ورا در دهان نرفت