1 فرزند حسن ایدل و جانم با تو گردون نگذاشت تا بمانم با تو
2 هر چند که غائبی دلم حاضر تست هر جا که همی روم روانم با تو
1 دو سه روزی دگرم جان بر تن مهمانست بعد ازین وقت جدائی و وداع جانست
2 گه آنست که جان خو ز بدن باز کند که میان من و جان وقت غم هجرانست
1 فروغ صبح سعادت جهان منور کرد نسیم نصرت حق ملک جان معطر کرد
2 فتاد نیک و بد کار خلق با شاهی که در امور جهان ایزدش مخیر کرد
1 گردش گردون بکامم گر نباشد گو مباش ورز مهرش بر سرم افسر نباشد گومباش
2 گر هنرمند از کسی یاری نیابد گو میاب چون هنر یارست اگر یاور نباشد گو مباش