- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 خاکی دلم که در لب آن نازنین گریخت تشنه است کاندر آبخور آتشین گریخت
2 نالم چو ز آب آتش و جوشم چو ز آتش آب تا دل در آب و آتش آن نازنین گریخت
3 آدم فریب گندمگون عارضی بدید شد در بهشت عارض آن حور عین گریخت
4 تا دل به کفر دعوت زلفش قبول کرد کفرش خوش آمد از من مسکین به کین گریخت
5 بیرون گریخت از ره چشمم میان اشک الا به پای آب نشاید چنین گریخت
6 آن لاشه جست ز آخور سنگین هندوان در مرغزار سنبل آهوی چین گریخت
7 در کوی عشق دیوی و دیوانگی است عقل بس عقل کو ز عشق ملامت گزین گریخت
8 از زعفران روی من و مشک زلف دوست تعویذ کردهام ز من آن دیو ازین گریخت
9 خاقانیا حدیث فلک در زمین به است کامسال طالعت ز فلک در زمین گریخت