خاک رخسارش که دل در پیچ و از قصاب کاشانی غزل 47

قصاب کاشانی

آثار قصاب کاشانی

قصاب کاشانی

خاک رخسارش که دل در پیچ و تاب انداخته است

1 خاک رخسارش که دل در پیچ و تاب انداخته است صد چو من شوریده را در اضطراب انداخته است

2 هندوی آتش‌پرستی کافر عاشق‌کشی کرده عریان خویش را بر آفتاب انداخته است

3 عارضش آورده از خط گرده‌ای بر روی کار از نو آشوبی به دل‌های خراب انداخته است

4 خال لب را کاتب تقدیر در تحریر صنع نقطه‌ای بر روی خط انتخاب انداخته است

5 از لب و دندان او کردم سؤال آهسته گفت عقد مروارید ساقی در شراب انداخته است

6 نیست اصلا رحم در دل گلرخان دهر را بی‌سبب قصاب خود را در عذاب انداخته است

عکس نوشته
کامنت
comment