-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 خاک رخسارش که دل در پیچ و تاب انداخته است صد چو من شوریده را در اضطراب انداخته است
2 هندوی آتشپرستی کافر عاشقکشی کرده عریان خویش را بر آفتاب انداخته است
3 عارضش آورده از خط گردهای بر روی کار از نو آشوبی به دلهای خراب انداخته است
4 خال لب را کاتب تقدیر در تحریر صنع نقطهای بر روی خط انتخاب انداخته است
5 از لب و دندان او کردم سؤال آهسته گفت عقد مروارید ساقی در شراب انداخته است
6 نیست اصلا رحم در دل گلرخان دهر را بیسبب قصاب خود را در عذاب انداخته است