1 درده شراب یک سان تا جمله جمع باشیم تا نقشهای خود را یک یک فروتراشیم
2 از خویش خواب گردیم همرنگ آب گردیم ما شاخ یک درختیم ما جمله خواجه تاشیم
3 ما طبع عشق داریم پنهان آشکاریم در شهر عشق فاشیم
4 خود را چو مرده بینیم بر گور خود نشینیم خود را چو زنده بینیم در نوحه رو خراشیم
5 هر صورتی که روید بر آینه دل ما رنگ قلاش دارد زیرا که ما قلاشیم
6 ما جمع ماهیانیم بر روی آب رانیم این خاک بوالهوس را بر روی خاک پاشیم
7 تا ملک عشق دیدیم سرخیل مفلسانیم تا نقد عشق دیدیم تجار بیقماشیم