- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دود از دلم برآمد، دادی بده دلم را در بر رخم چه بندی؟ بگشای مشکلم را
2 پایم به گل فروشد، تا چند سر کشیدن؟ دستی بزن برآور این پای در گلم را
3 دستم چو شد حمایل در گردن خیالت پنهان کن از رقیبان دست حمایلم را
4 بردند پیش قاضی از قتل من حکایت او نیز داد رخصت، چون دید قاتلم را
5 جز مهر خود نبینی در استخوان و مغزم گر زانکه بر گشایی یک یک مفاصلم را
6 وقتی که مرده باشم، گر مهر مینمایی بر آستان خود نه تابوت و محملم را
7 تا نقش مهر خویشم بر لوح دل نوشتی یکسر به باد دادی تحصیل و حاصلم را
8 عیبم کنند یاران در عشقت ای پریرخ دیوانه ساز بر خود یاران عاقلم را
9 از غل و بند مجنون دیگر سخن نگفتی گر اوحدی بدیدی قید و سلاسلم را