1 احوال بنده باز نظامی گرفت نو اسباب عیش بنده قوامی گرفت نو
2 بی صیت و نام بود وز عدل خدایگان صیتی گرفت تازه و نامی گرفت نو
3 بخت نفور گشته باقبال سنجری نزدیک بنده و سامی گرفت نو
4 اینک ز بهر کشتن اعدای دولتت نده بدست قهر حسامی گرفت نو
1 زان زلف بیقرار دلم گشت بیقرار زان چشم پر خمار سرم گشت پر خمار
2 سر پر خمار خوش تر و دل بیقرار به زان چشم پر خمار وزان زلف بیقرار
1 ای آنکه بیتو هیچ نظامی جهان نداشت بر هیچحق زمانه چو تو قهرمان نداشت
2 تا در وجود نامدی از پردهٔ عدم روی زمین ز نقش معالی نشان نداشت
1 تویی که صبح عدو هیبت تو شام کند امور ملک مثال تو با نظام کند
2 زصبح تیغ تو روشن ترست و هیبت او حیات حاسد تو تیره تر زشام کند
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به