دوش در فقر ما چتر و لوا بخشیدند از صفای اصفهانی غزل 67

صفای اصفهانی

آثار صفای اصفهانی

صفای اصفهانی

دوش در فقر ما چتر و لوا بخشیدند

1 دوش در فقر ما چتر و لوا بخشیدند افسر سلطنت ملک بقا بخشیدند

2 مالک ملک بقا گشتم و سلطان غنا این تسلط بمن از فقر و فنا بخشیدند

3 بنده پیر مغانم که گدایان درش سلطنت را بمن بی سر و پا بخشیدند

4 درد بود این دل دیوانه سودا زده را آشنایان ره عشق دوا بخشیدند

5 بودم آواره گم کرده ره سوخته ئی همت و پای و ره و راهنما بخشیدند

6 ملک کونین گرفتند و فقیرم کردند علم الله که در فقر غنا بخشیدند

7 جان جسمانی بیدانش و بی دید مرا زنده کردند و بتن روح لقا بخشیدند

8 از خود و دیده و دل پاک ربودند و سپس بر دل و دیده من نور خدا بخشیدند

9 شمس ذات و قمر و انجم اسما و صفات تو چه دانی که باین ذره چها بخشیدند

10 فقر کامل شد و سلطان غنا کرد ظهور خود کلید در این گنج بما بخشیدند

11 بگرفتند سر و سینه پر باد و هوا دل بی کینه بی کبر و ریا بخشیدند

12 بود من بود خطائی که ز حد بود برون شاه بودند و بمن بنده خطا بخشیدند

13 من صفا بودم و آئینه ام آلوده زنگ زنگ زائینه زدودند و صفا بخشیدند

عکس نوشته
کامنت
comment