دوش در مجلس نگاری بود از فضولی بغدادی غزل 336

فضولی بغدادی

فضولی بغدادی

فضولی بغدادی

دوش در مجلس نگاری بود همزانوی من

1 دوش در مجلس نگاری بود همزانوی من عیشها می کرد دل تا صبح از پهلوی من

2 یار وحشی طبع و من معتاد الفت چون کنم آفت من خوی او شد محنت او خوی من

3 چند می نازی فلک با ماه نو چندین مناز باش تا پیدا شود ماه هلال ابروی من

4 بر رهش افتاده ام بگشاده چشم انتظار وه چه باشد گر کند گاهی نگاهی سوی من

5 چون توانم بی بلا باشم چنین کز هر طرف صد بلا آویخته بی زلفت از هر موی من

6 سوی من مگذر مبادا سر نهم بی اختیار بر رهت پای تو آزاری کشد از روی من

7 گفتمش ای شه فضولی هم غلام تست گفت کیست او کی آمد و جان یافت جا در کوی من

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر