-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دوش از حضور تو دل ما خوش سرور داشت وز منظر تو چشم نظر باز نور داشت
2 در کنج این خرابه دلم با تو ای پری نی آرزوی روضه نه سودای حور داشت
3 بر خدمت تو صحبت حور بهشت را زاهد از آن گزید که عقلش قصور داشت
4 چون دیده دید ماه جمالت زیاده شد مهری که با تو جان ستمکش ز دور داشت
5 از پرتو تجلی انوار عارضت هم دیده روشنائی و هم دل سرور داشت
6 شب تا سحر ز شام خط و صبح عارضت خاطر همان حکایت موسی و طور داشت
7 در حلقه های زلف پریشان دلکشت تا بامداد حلقه دلها حضور داشت
8 می یافت گوش جان من از صوت دلگشت آن لذتی که نغمه صاحب زبور داشت
9 امروز حاسدان تو در ماتمند از آنک با تو حسین دلشده دوشینه سور داشت