-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دوش می گفت جانم کی سپهر معظم بس معلق زنانی شعلهها اندر اشکم
2 بیگنه بیجنایت گردشی بینهایت بر تنت در شکایت نیلیی رسم ماتم
3 گه خوش و گاه ناخوش چون خلیل اندر آتش هم شه و هم گداوش چون براهیم ادهم
4 صورتت سهمناکی حالتت دردناکی گردش آسیاها داری و پیچ ارقم
5 گفت چرخ مقدس چون نترسم از آن کس کو بهشت جهان را می کند چون جهنم
6 در کفش خاک مومی سازدش رنگ و رومی سازدش باز و بومی سازدش شکر و سم
7 او نهانی است یارا این چنین آشکارا پیش کرده است ما را تا شود او مکتم
8 کی شود بحر کیهان زیر خاشاک پنهان گشته خاشاک رقصان موج در زیر و در بم
9 چون تن خاکدانت بر سر آب جانت جان تتق کرده تن را در عروسی و در غم
10 در تتق نوعروسی تندخویی شموسی می کند خوش فسوسی بر بد و نیک عالم
11 خاک از او سبزه زاری چرخ از او بیقراری هر طرف بختیاری زو معاف و مسلم
12 عقل از او مستقینی صبر از او مستعینی عشق از او غیب بینی خاک او نقش آدم
13 باد پویان و جویان آبها دست شویان ما مسیحانه گویان خاک خامش چو مریم
14 بحر با موجها بین گرد کشتی خاکین کعبه و مکهها بین در تک چاه زمزم
15 شه بگوید تو تن زن خویش در چه میفکن که ندانی تو کردن دلو و حبل از شلولم