- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دوش در سودای او بر من به بیداری گذشت روز روشن گشت و بر من چون شب تاری گذشت
2 از حساب زندگانی کی برد عمری که آن گاه در جان کندن و گاهی به بیماری گذشت
3 بر رخ چون زعفرانم اشک گلناری چکد در دلم هر گه که آن رخسار گلناری گذشت
4 عشق شور آغاز کرد و عقل را تمکین نماند روزگار مستی آمد دور هشیاری گذشت
5 باد فردوس است یا بوی خم گیسوی دوست یا برین در کاروان مشک تاتاری گذشت
6 گر بنالد همچو بلبل در قفس عیبش مکن عاشق بی دل که عمرش در گرفتاری گذشت
7 عمر شیرین را به تلخی بگذرانیدی جلال ای دریغا! عهد آسانی به دشواری گذشت