دوش در سودای او بر من به بیداری از جلال عضد غزل 51

جلال عضد

آثار جلال عضد

جلال عضد

دوش در سودای او بر من به بیداری گذشت

1 دوش در سودای او بر من به بیداری گذشت روز روشن گشت و بر من چون شب تاری گذشت

2 از حساب زندگانی کی برد عمری که آن گاه در جان کندن و گاهی به بیماری گذشت

3 بر رخ چون زعفرانم اشک گلناری چکد در دلم هر گه که آن رخسار گلناری گذشت

4 عشق شور آغاز کرد و عقل را تمکین نماند روزگار مستی آمد دور هشیاری گذشت

5 باد فردوس است یا بوی خم گیسوی دوست یا برین در کاروان مشک تاتاری گذشت

6 گر بنالد همچو بلبل در قفس عیبش مکن عاشق بی دل که عمرش در گرفتاری گذشت

7 عمر شیرین را به تلخی بگذرانیدی جلال ای دریغا! عهد آسانی به دشواری گذشت

عکس نوشته
کامنت
comment