دوش بگذشت و دل از دور از اوحدی مراغه‌ای غزل 200

اوحدی مراغه‌ای

اوحدی مراغه‌ای

اوحدی مراغه‌ای

دوش بگذشت و دل از دور تماشایی کرد

1 دوش بگذشت و دل از دور تماشایی کرد امشبم حسرت او دیده چو دریایی کرد

2 ز چنان غمزه، که او دارد و ابرو عجبست که التفاتی به چو من بی سر و بی‌پایی کرد

3 محتشم را نرسد سرزنش درویشی کو به عمری هوسی پخت و تمنایی کرد

4 صبر فرمود مرا در ستم خویش و دلم صبر پندار که امروزی و فردایی کرد

5 نیک خواهان به طبیبی که نشانم دادند درد دل را نتوان گفت مداوایی کرد

6 طمع از بوس و کنارش ببریدیم که آن نیست خوانی که توان غارت و یغمایی کرد

7 گر چه بر ما ستم او به هلاک انجامید هیچ زشتش نتوان گفت، که زیبایی کرد

8 عشق ورزند بتان، لیک چو من بیزوری پنجه سهلست که با دست توانایی کرد

9 دل که جاییش به درد آمده باشد داند کاوحدی این همه فریاد هم از جایی کرد

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر