دوش آن بت سیمین از ادیب الممالک فراهانی غزل 137

ادیب الممالک فراهانی

آثار ادیب الممالک فراهانی

ادیب الممالک فراهانی

دوش آن بت سیمین لب آمد به بالینم همی

1 دوش آن بت سیمین لب آمد به بالینم همی برداز نگاهی بوالعجب جان و دل و دینم همی

2 بدرالدجی شمس الحقی در کار دادم رونقی زان پس که بودم بیدقی بنمود فرزینم همی

3 چون برگ گل رخساره اش در دشت زرین باره اش روشن شد از نظاره اش چشم جهان بینم همی

4 چون دید از جور و ستم افتاده ام در بحر غم بخشید آن زیبا صنم بر جان مسکینم همی

5 گفتا غمم فرموش کن گفتارم اندر گوش کن برخیز و جامی نوش کن از لعل شیرینم همی

6 نشناختم آن ماه را شمع و چراغ راه را نادید چشمم شاه را از اشک خونینم همی

عکس نوشته
کامنت
comment