- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دوش آن پری ز دام رقیبان رمیده بود صید کمند ما شده آیا چه دیده بود
2 در جویبار دیده ی عشاق جلوه داشت سروی که سر ز چشمه ی حیوان کشیده بود
3 بر برگ گل دمیده فسون سبزه ی خطش خوش سبزه یی کز آب لطافت دمیده بود
4 رندانه با گدای خود آن پادشاه حسن بزم وصال بر در میخانه چیده بود
5 می گفت هر سخن که گره بود در دلم گویا که از زبان من آنها شنیده بود
6 آشوب دیده و دل و آسیب عقل و دین آن قامت کشیده و زلف خمیده بود
7 بر سر هر اشاره که شرح و بیان نداشت تا دیده را به هم زده بودم رسیده بود
8 آن لاله یی که چید فغانی ز باغ وصل تأثیر آتش جگر و آب دیده بود