🌟 نیت کن و فال حافظ بگیر 🌟
جلال عضد

جلال عضد

جلال عضد
جلال عضد

دوش چون خورشید رخشان را زوال از جلال عضد قصیده 7

قصیده 7 ام از 401 قصاید

دوش چون خورشید رخشان را زوال آمد پدید

🌙 حالت شب
شماره بیت
اندازه متن
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • 6
  • 7
  • 8
  • 9
  • 10
  • 11
  • 12
  • 13
  • 14
  • 15
  • 16
  • 17
  • 18
  • 19
  • 20
  • 21
  • 22
  • 23
  • 24
  • 25
  • 26
  • 27
  • 28

1 دوش چون خورشید رخشان را زوال آمد پدید برکنار آسمان شکل هلال آمد پدید

2 ماه نو را چون بدیدم هر زمانم نو به نو معنی باریک روشن در خیال آمد پدید

3 با خرد گفتم که اندر لجّه دریای نیل از غرایب چشمه آب زلال آمد پدید

4 شعله برق است ز ابر نیلگون پیدا شده چشمه نور است کز تیه ظلال آمد پدید

5 گوی باشد در خم چوگان و این صورت به عکس در خم گوی فلک چوگان مثال آمد پدید

6 داس زرّین است کاندر مرغزار افتاده است لاله زرد است کز نیلی سفال آمد پدید

7 یا مگر مغرب نشیمنگاه عنقا شد کز او پیش چشم ناظران ابروی زال آمد پدید

8 چون خرد این چند معنی کرد از من استماع گفت واجب شد جوابت چون سؤال آمد پدید

9 دوش خسرو حلقه ای در گوش گردون کرده است زان فلک را این همه جاه و جلال آمد پدید

10 شاه عادل شیخ ابواسحق کز القاب او ملک و دین و حسن و دولت را جمال آمد پدید

11 خسرو گیتی ستان کز نوبهار عدل او در مزاج چارعنصر اعتدال آمد پدید

12 جویبار و باغ عالم را ز لطف و خلق او آب حیوان شد روان، باد شمال آمد پدید

13 آن که چون قدرش فراز صدر مسند تکیه زد آسمان آن لحظه در صفّ نعال آمد پدید

14 ای خداوند جهان! کاندر زمان دولتت در جهان آثار لطف ذوالجلال آمد پدید

15 ز آستانت حلقه ای بردند بر قصر فلک گم شد اندر گوش هفتم کوتوال آمد پدید

16 در مهمّات ممالک سال و ماه و روز و شب از تو فرمان وز زمانه امتثال آمد پدید

17 با کمالت اعتراف آورده بر نقصان خویش عقل کل کز ابتدا صاحب کمال آمد پدید

18 نام دست گوهر افشان تو تا بشنید بحر در عرق شد غرق بس کش انفعال آمد پدید

19 هر سحر سر می نهد بر آستانت آفتاب هم ز حکم تست کاو را این مجال آمد پدید

20 مرغ نصرت کز هوای رایتت پر می زند هم ز رایات تو او را پرّ و بال آمد پدید

21 خون دشمن می خورد تیغت از آن صافی دل است زانکه روزی وی از وجه حلال آمد پدید

22 خسروا دارم به اقبال ثنایت خاطری کز وی ام هر لحظه صد گنج لئآل آمد پدید

23 چون خرد معنی پاک و لفظ عذبم دید گفت: انوری شد زنده و دیگر کمال آمد پدید

24 یک غزل از گفته من برد بر گردون ملک در صف روحانیون صد گونه حال آمد پدید

25 حضرتت را گر به مدحت کم مصدّع می شوم تا نپنداری که در طبعم کلال آمد پدید

26 لیکن از اشعار بد وز ازدحام شاعران راستی آنست کز شعرم ملال آمد پدید

27 تا نبیند کس که از مغرب برآید آفتاب تا نگوید کس که در چرخ اختلال آمد پدید

28 سایه ات چون چرخ بر فرق جهان پاینده باد کآفتاب عمر دشمن را زوال آمد پدید

جلال عضد از شاعران بزرگ قرن 8 هجری می باشد و سبک شعری ایشان عراقی است.
اثر دوش چون خورشید رخشان را زوال آمد پدید قصیده 7 ام از 401 قصاید در دیوان اشعار جلال عضد می باشد
شعر قالب : قصیده سبک : عراقی
عکس نوشته
کامنت
سوالات متداول درباره شعر دوش چون خورشید رخشان را زوال آمد پدید

شاعر شعر دوش چون خورشید رخشان را زوال آمد پدید چه کسی است ؟

شاعر شعر دوش چون خورشید رخشان را زوال آمد پدید جلال عضد می باشد.

شعر دوش چون خورشید رخشان را زوال آمد پدید در چه دوره‌ای سروده شده است؟

این شعر در قرن 8 سروده شده است.

قالب شعر دوش چون خورشید رخشان را زوال آمد پدید چیست ؟

قالب شعر دوش چون خورشید رخشان را زوال آمد پدید قصیده است

سبک شعر دوش چون خورشید رخشان را زوال آمد پدید چیست ؟

سبک شعر دوش چون خورشید رخشان را زوال آمد پدید سبک عراقی است

مضمون اصلی شعر دوش چون خورشید رخشان را زوال آمد پدید چیست؟

این شعر در دسته‌بندی پندآموز, شعر شاد, شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عارفانه, عاشقانه, مرگ, می‌نوشی قرار دارد و مضمون اصلی آن پندآموز, شعر شاد, شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عارفانه, عاشقانه, مرگ, می‌نوشی است.
جلال عضد

دوش چون خورشید رخشان را زوال از جلال عضد قصیده 7

قصیده 7 ام از 401 قصاید
بنر