-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دوش ان صنم بیگانه وش بگذشت بر من چون پری کردم سلامش لیک او دادم جوابی سرسری
2 گفتم چرا بیگانهای گفتا که تو دیوانهای من کیستم تو کیستی در خود چرا میننگری
3 در جامه بیگانگان خود را زمن کردی نهان یعنی که من تو نیستم من دیگرم تو دیگری
4 من از کجا تو از کجا من پادشاهم تو گدا تو عاری از سلطنت از فقر و فاقه من بری
5 صد چون ترا پیدا کنم هر لحظه و شیدا کنم تو ذرّهای سرگشته و من آفتاب خاوری
6 من فرضم و تو سنتی من نورم و تو ظلمتی خود ظلمتی را کی رسد با نور کردن همسری
7 گفتم که ای جان جهان ای عین پیدا و نهان وی مایه سود و زیان وی تو قماش و مشتری
8 تو اولی و آخری تو باطنی و ظاهری تو قاصدی و مقصدی تو ناظری و منظری
9 من درّ و مرجان توام در بحر عمّان توام من گوهر کان توام تو کان ما و گوهری
10 من مظهر و مرآت تو، مرآت وجه و ذات تو نینی غلط گفتم شها هم خویشتن را مظهری
11 ای آفتاب مشرقی وی نور چشم مغربی من سایه مهر توام تو مهر سایه گستری