شهی که نقش نگین از رشیدالدین وطواط قصیده 117

رشیدالدین وطواط

آثار رشیدالدین وطواط

رشیدالدین وطواط

شهی که نقش نگین جلال شد نامش

1 شهی که نقش نگین جلال شد نامش همه ملوک زمانه اسیر در دامش

2 خدایگان جهان، شاه شیردل اتسز که شیر چرخ بترسد ز شیر اعلامش

3 جمیل گشت معالی بحسن اقبالش جمال یافته معانی بفرایامش

4 همه اکابر گیتی رهین افضالش همه افضال ایام غرق انعامش

5 عدوی دولت او چون بدست گیرد جام شراب زهر کند روزگار در جامش

6 در اضطراب از آنست آسمان شب و روز که برد هیبت شمشیر شاه آرامش

7 بروز بزم کمین مطربیست ناهید بروز رزم کهین قایدیست بهرامش

8 بجز خیال نماند اثر ز کلب الروم اگر بخواب بیند خیال صمصامش

9 در افتد ز سریر و بر افتد ز سرور اگر برند بموالی هند پیغامش

10 عنایت ازلی عدل داده تعلیمش سعادت فلکی خیر کرده الهامش

11 بنزد عقل ز گردون شریفتر باشد هر آن زمین که مشرف شود باقدامش

12 بوام دارد بدخواه جان ز خنجر او شدست وقت که گردد گزارده وامش

13 اگر عدوی وطن ‌گیرد از برون جهان هم اندر آید آفات از در و بامش

14 مزینست زمانه بجاه و اقبالش مرتبست ممالک بتیغ و اقلامش

15 کدام عاقل دانا که او نجست هوا ؟ کدام توسن سرکش که آن نشد رامش؟

16 زمانه کرد ز احوال خویش آگاهش ستاره داد ز اسرار خویش اعلامش

17 همیشه تا که صلاح و فساد اهل زمین بود ز دور سپهر و ز سیر اجرامش

18 نظام باد هدی را برایت ورایش جمال باد جهان را بنامه و نامش

19 بهفت قسم زمین ولایتش مرساد ز هفت گردون رنجی بهفت اندامش

20 چنان‌که کام من از خلعتش بحاصل شد همیشه باد بحاصل ز مملکت کامش

عکس نوشته
کامنت
comment