سعدی شیرازی

سعدی شیرازی

سعدی شیرازی
سعدی شیرازی

آن سرو که گویند به بالای از سعدی شیرازی غزل 218

غزل 218 ام از 1930 غزلیات

آن سرو که گویند به بالای تو ماند

1 آن سرو که گویند به بالای تو ماند هرگز قدمی پیش تو رفتن نتواند

2 دنبال تو بودن گنه از جانب ما نیست با غمزه بگو تا دل مردم نستاند

3 زنهار که چون می‌گذری بر سر مجروح وز وی خبرت نیست که چون می‌گذراند

4 بخت آن نکند با من سرگشته که یک روز همخانه من باشی و همسایه نداند

5 هر کاو سر پیوند تو دارد به حقیقت دست از همه چیز و همه کس درگسلاند

6 امروز چه دانی تو که در آتش و آبم چون خاک شوم باد به گوشت برساند

7 آنان که ندانند پریشانی مشتاق گویند که نالیدن بلبل به چه ماند

8 گل را همه کس دست گرفتند و نخوانند بلبل نتوانست که فریاد نخواند

9 هر ساعتی این فتنه نوخاسته از جای برخیزد و خلقی متحیر بنشاند

10 در حسرت آنم که سر و مال به یک بار در دامنش افشانم و دامن نفشاند

11 سعدی تو در این بند بمیری و نداند فریاد بکن یا بکشد یا برهاند

عکس نوشته
کامنت

سوالات متداول درباره شعر آن سرو که گویند به بالای تو ماند

شاعر شعر آن سرو که گویند به بالای تو ماند چه کسی است ؟

شاعر شعر آن سرو که گویند به بالای تو ماند سعدی شیرازی می باشد.

شعر آن سرو که گویند به بالای تو ماند در چه دوره‌ای سروده شده است؟

این شعر در قرن 7 سروده شده است.

قالب شعر آن سرو که گویند به بالای تو ماند چیست ؟

قالب شعر آن سرو که گویند به بالای تو ماند غزل است

مضمون اصلی شعر آن سرو که گویند به بالای تو ماند چیست؟

این شعر در دسته‌بندی اجتماعی, شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عاشقانه, غمگین, مرگ, می‌نوشی قرار دارد و مضمون اصلی آن اجتماعی, شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عاشقانه, غمگین, مرگ, می‌نوشی است.
بنر