- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 پی خود ستایی زبان برگشود دو بیتی به تازی زبان بر سرود
2 که از تیغ ما کشته شد بوتراب سر زاده گانش در آمد به خواب
3 ببستیم چون مردم ترک و زنج زنان و را دست دادیم رنج
4 خروشید بانو به وی گفت: هان چه گفتی که سنگت رسد بردهان
5 بنازی زقتل گروهی که کرد ز هر عیبشان پاک یزدان فرد
6 زبان بند و بر زشتی خود مبال که باشد بدی کیفر بد سگال
7 از آنتان به ما رشک آمد پدید که یزدانمان از شما برگزید
8 نباشد چو دریا به جوش از سراب نگیرد گنه کس به دریای آب
9 به هرکس خدا داد آن را که خواست کسی را نه یارای چون و چراست
10 زگفتار بانو چو ابر بهار گرستند مرد و زن کوفه زار
11 خروش زن و مرد ازکوی و بام گذشت از برگنبد نیلفام
12 بگفتند: کای دختر شهریار از این بیش ما را مکن شرمسار
13 چو خاموش شد فاطمه از خروش ز غم زد دل ام کلثوم، جوش