1 اسرار سعادت نه به عادت زده ای وز گنج همه روزه زیادت زده ای
2 این چشم سیه سرخ بر ابرو که تو راست پیداست که از سر ارادت زده ای
1 نور تجلی او ساخت منور مرا صورت او شد پدید کرد مصور مرا
2 پیر خرابات عشق داد مرا جام می ساقی رندان خود کرد مقرر مرا
1 نقش رویش خیال تا بسته این چنین کس خیال نابسته
2 جلوه داده جمال معنی را صورتی در خیال ما بسته
1 همت از درویش صاحب دل طلب خدمت درویش کن حاصل طلب
2 درد هجران از دل درویش جو راحت ار می جویی از واصل طلب