به راز عشق زبان در میان نمی‌باشد از وحشی بافقی غزل 136

وحشی بافقی

آثار وحشی بافقی

وحشی بافقی

به راز عشق زبان در میان نمی‌باشد

1 به راز عشق زبان در میان نمی‌باشد زبان ببند که آنجا بیان نمی‌باشد

2 میان عاشق و معشوق یک کرشمه بس است بیان حال به کام و زبان نمی‌باشد

3 دل رمیدهٔ من زخم دار صید گهیست که زخم صید به تیر و کمان نمی‌باشد

4 از آن روایی بازار کم عیارانست که در میان محک امتحان نمی‌باشد

5 اگر به من نشوی مهربان درین غرضیست کسی به خلق تو نامهربان نمی‌باشد

6 به عالمی که منم منتهای غصه مپرس که قطع مدت و طی زمان نمی‌باشد

7 زبان به کام مکش وحشی از فسانهٔ عشق بگو که خوشتر ازین داستان نمی‌باشد

عکس نوشته
کامنت
comment