راز غم دوستان به کس نتوان گفت از جلال عضد غزل 57

جلال عضد

آثار جلال عضد

جلال عضد

راز غم دوستان به کس نتوان گفت

1 راز غم دوستان به کس نتوان گفت هرچه ببینند باز پس نتوان گفت

2 ولوله شوق را هوا نتوان خواند غلغله عشق را هوس نتوان گفت

3 در دل ما عقل و عشق راست نیاید صعوه و سیمرغ هم قفس نتوان گفت

4 چیست جهان تا مرا به چشم درآید بر لب دریا حدیث خس نتوان گفت

5 ره به سراپرده تو عقل نیارد منزل سیمرغ با مگس نتوان گفت

6 گرچه مرا جز غم تو هم نفسی نیست راز غمت پیش هم نفس نتوان گفت

7 هیچ کسانیم و سرّ هیچ کسی را تا به تو گفتم به هیچ کس نتوان گفت

8 قصه دل خواستم که با تو بگویم دیدم دل پیش تست پس نتوان گفت

9 وصل نیابی جلال زان که گدا را در حرم شاه دسترس نتوان گفت

عکس نوشته
کامنت
comment