1 فصلی که چمن شور در احباب انداخت مطرب سر زلف نغمه در تاب انداخت
2 بیتی بادا گر نسرودم چه عجب غم طبع مرا سفینه در آب انداخت
1 گل خلعت نو داد دگر شاخ کهن را بر سلطنت حسن سجل ساخت چمن را
2 شاخ گل خوش بو به ره باد سحرگاه بگشود سر نافه غزالان ختن را
1 می باش و از مزاج حریفان نشان طلب با طبع هر که راست نیابی کران طلب
2 چون ره بری به صحبت نیکان گران مباش جایت اگر به صدر دهند آستان طلب
1 عشق است که علم دو جهان مختصر اوست مجموعه احوال دو عالم خبر اوست
2 صد راهزنم در صف اندیشه نشسته حرز دل آگاه نشین از نظر اوست