- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بحرها آمد بلب خوشیده کف کایدرخشان گوهر بحر شرف
2 حیرت اندر حیرت آمد زین عجب تشنگان سیراب و دریا خشک لب
3 تشنه کاما بحر ها در جز رومد جمله از جوی تو میجوید مدد
4 هین بنوش از ما که از جوی توایم تشنه این لعل دلجوی تو ایم
5 بی لبت ما را جگر صد چاک باد آبها را بی تو بر سر خاک باد
6 خشک لب از مهر مادر کام تو شرم مان بادا ز روی مام تو
7 کاش دریاها شدی یکسر سراب کشت آدم سوختی از قحط آب
8 تشنه کاما دامن از ما بر مکش تشنۀ آنکام خشگیم العطش
9 گفت شه کای بحرهای باخروش نیست جای دم زدن اینجا خموش
10 من به بحری تشنه ام کابم گشد همچو بیماری که بحرانش کشد
11 دمبدم آن بحر ژرف بی آمد سوی خویشم میکشد با جزر و مد
12 که بسوی ساحلم دارد یله که ز موجم میکشد در سلسله
13 عشق خندان از کشاکشهای او عقل را دلخون ز استغنای او
14 آچارۀ مستسقی عشق آب نیست درد او را چاره جز خوناب نیست
15 نکنه تشنه دور چشم ساقی است بحر خوشد او همان مستسقی است
16 تشنۀ کاین آتش او را در دل است چاره گر هست آب تیغ قاتلست
17 قاتلا زود آی که بس تشنه ام در سبو ریز آب تیغ و دشنه ام
18 قاتلا زود آکه روزم شام شد جان ملول از تنگنای دام شد
19 قاتلا زود آ که بس تاخیر شد وعدۀ دیدار جانان دیر شد
20 قاتلا هین تیزتر کن خنجرم ترسمش که دیر برد حنجرم
21 قاتلا ایمن نیم من از بدا زودتر میکن سرم از تن جدا
22 پس روید ای بحرها زین رهگذر بر ندارم مرهم از زخم جگر
23 نز زمین منت پذیرم نز فلک زخمم از جای دگر دارد نمک
24 زیرکان کز حال دریا مخبرند قطره سوی بحر عمان کی برند
25 اندرین آبی که ما را در خم است صد هزاران نوح با طوفان کمست
26 نی درو پا باب و نه پیدا کنار بحرها غرقند در وی صد هزار
27 نیست از تاب عطش بی تا بیم کز عطش بود از ازل سیرابیم
28 آب کم چو تشنگی آور بدست تا بجوشد آبت از بالا و پست