1 آن بحر که در یگانگی اوست یکی یک قطره در آن بحر نسنجد فلکی
2 گر هژده هزار عالم افتد در وی حقّا که از او برون نیاید سمکی
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 مگر بهلول چوبی داشت در دست که بر هر گور میزد تا که بشکست
2 بدو گفتند ای مرد پر آشوب چرا این گورها را میزنی چوب
1 چنین گفتست آن پیرپر اسرار که نه گم میشوی تو نه پدیدار
2 اگر چون عرش اعلاگردی از عز بهیچت برنمیگیرند هرگز
1 طرقوا یا عاشقان کین منزل جانان ماست زانچه وصل و هجر او هم درد و هم درمان ماست
2 راه ده ما را اگر چه مفلسان حضرتیم آیت قل یا عبادی آمده در شان ماست
1 ترا در علم معنی راه دادند بدستت پنجهٔ الله دادند
2 ترا از شیر رحمت پروریدند براه چرخ قدرت آوریدند
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **