1 دریا دو چشم و آتش بر دل همی فزاید مردم میان دریا و آتش چگونه پاید؟
2 نیش نهنگ دارد، دل را همی خساید ندهم، که ناگوارد، کایدون نه خردخاید
1 آفریده مردمان مر رنج را بیش کرده جان رنج آهنج را
1 تا کی گویی که: اهل گیتی در هستی و نیستی لئیمند؟
2 چون تو طمع از جهان بریدی دانی که همه جهان کریمند
1 بود اعور و کوسج و لنگ و پس من نشته برو چون کلاغی بر اعور
1 هرکه نامخت ازگذشت روزگار نیز ناموزد ز هیچ آموزگار