1 علم عشق برآمد برهانم ز زحیرم به لب چشمه حیوان بکشم پای بمیرم
2 به که مانم به که مانم که سطرلاب جهانم چو قضا حکم روانم نه امیرم نه وزیرم
3 بروی ای عالم هستی همه را پای ببستی تو اگر جان منستی نپذیرم نپذیرم
1 بخشای بر آن بنده که خوابش نبود بخشای بر آن تشنه که آبش نبود
2 بخشای که هر کو نکند بخشایش در پیش خدا هیچ ثوابش نبود
1 با هرکه دمی عشق تو آمیخته شد گوئی که بلا بر سر او ریخته شد
2 منصور ز سر عشق میداد نشان حلقش به طناب غیرت آویخته شد
1 ای دام هزار فتنه و طراری یارب تو چه فتنهها که در سر داری
2 ای آب حیات اگر جهان سنگ شود والله که چون آسیاش در چرخ آری
1 بوقلمون چند از انکار تو در کف ما چند خلد خار تو
2 یار تو از سر فلک واقف است پس چه بود پیش وی اسرار تو
1 هله هش دار که در شهر دو سه طرارند که به تدبیر کلاه از سر مه بردارند
2 دو سه رندند که هشیاردل و سرمستند که فلک را به یکی عربده در چرخ آرند
1 دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد به زیر آن درختی رو که او گلهای تر دارد
2 در این بازار عطاران مرو هر سو چو بیکاران به دکان کسی بنشین که در دکان شکر دارد
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به