- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 رسوای زمانه «زبانم» کرد فاش این همه راز نهانم کرد
2 با این همه نتوانم گفت عشق تو چنین و چنانم کرد
3 گیرم که زبان بندم از عشق با اشک روان چه توانم کرد
4 آهم چه زبانه کشد بکند بالاتر از آنچه زبانم کرد
5 رخسارۀ زرد گواه دلست کاتش گل سرخ بجانم کرد
6 سودای تو در بازار جهان آسوده ز سود و زیانم کرد
7 شوری بسرم شیرین دهنی افکند، و شکر بدهانم کرد
8 من مفتقر پیرم از غم عشق تو دوباره جوانم کرد