-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ز نیرنگ نطقش به مضمون نیایی ور آیی ز بس سحر بیرون نیایی
2 نیایی پذیرای نازی ز چشمش که پیش ره صد شبیخون نیایی
3 به ترخانی عشق فرمان برآور که درتحت احکام گردون نیایی
4 شوی محرم بزم رندان به شرطی که ناخوش ببینی و محزون نیایی
5 به یونان حکمت جنیدی طلب کن خدادان به علم فلاطون نیایی
6 بگویی چنان در دلش جا توان کرد که بیرون به صد سحر و افسون نیایی
7 نه در گریه صاحب دلت می توان گفت که دست و گریبان به جیحون نیایی
8 بکوش و ازین حلقه جانی برون بر که در زیر این طاس وارون نیایی
9 مزن بوسه بر آستانش «نظیری » لبالب گر از در مکنون نیایی