غم طوقی از آهن شد و از ملک‌الشعرا بهار غزل 289

ملک‌الشعرا بهار

آثار ملک‌الشعرا بهار

ملک‌الشعرا بهار

غم طوقی از آهن شد و برگردنم آویخت

1 غم طوقی از آهن شد و برگردنم آویخت چون ژندهٔ درویش، بلا در تنم آویخت

2 درگردن دلدار نیاویخته‌، دستم بشکست به صد خواری و در گردنم آویخت

3 آن طفل که پروردهٔ دل بود چو اغیار افتاد ز چشم من و در دامنم آویخت

4 بدگوبی جهال به بوم و برم آشفت بیغارهٔ حساد به پیرامنم آویخت

5 ببرید طبیعت ز هواهای دلم سر وآورد ویکایک به سر برزنم آوبخت

6 بلبل‌صفت آفات سخن گفتن شیرین در خانه و در لانه و درگلشنم آویخت

7 چون منطق شیرین مرا دید زمانه از طاق فلک در قفس آهنم آویخت

8 بگداخت تنم شمع‌صفت وین دل سوزان چون شعلهٔ فانوس به پیراهنم آوبخت

9 هر چیزکزان بیش دلم داشت تنفر چون پردهٔ تاری به در روزنم آوبخت

10 تاربکی افکار حریفان چو حجابی گرد آمد و درییش دل روشنم آوبخت

11 حلاج‌ صفت‌، تا ز چه گفتم سخن حق از دار بلا این فلک ریمنم آویخت

عکس نوشته
کامنت
comment