- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 زین چمن درکف ندارد غنچهٔ دل جز گره دانهٔ ما را چو گوهر نیست حاصل جز گره
2 از امل محملکش صدکاروان نومیدیام سبحه درگردن نمیبندد حمایل جزگره
3 از تعلق، حاصل آزادگان خونخوردن است سروکم آرد بهبار از پای درگل جزگره
4 از فسون عافیت بر خود در کوشش مبند رشتهٔ راهت نمیبیند ز منزل جزگره
5 از حیا بر روی خود درهای نعمت بستهای بیزبانی نفکند در کار سایل جز گره
6 غافل از تردستی مطرب درین محفل مباش زخمه جز ناخن ندارد درکف و دل جزگره
7 همتی ای شعلهخویان! کاین سپند بینوا تحفهای دیگر ندارد نذر محفل جزگره
8 یک دل تنگ است عالم بیحصول مدعا تابود در پرده لیلی نیست محمل جزگره
9 بر اسیران دل از فقر و غنا افسون مخوان نیست در چشم گهر دریا و ساحل جز گره
10 صاف طبعان بیدل از هستیکدورت میکشند از نفس آیینهها را نیست در دل جزگره