-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 جان فدای آنکه ما را بیمحابا میکشد کشته را جان میدهد پنهان و پیدا میکشد
2 تیر دلدوز خدنگ غمزه خونریز خود سوی دیگر میکشد آن شوخ و ما را میکشد
3 آن قد و بالا بلای جان عاشق شد بلی چون بلای ناگهان آید ز بالا میکشد
4 تا بود فردا میان گشتگان عشق دوست عاشق آن نازنین خود را به عمدا میکشد
5 کشتنش آب حیات عاشقان آمد از آن زنده میگردم من آشفتهدل تا میکشد
6 دیگران را گر تقاضا میکند میر اجل عاشق بیچارهٔ خود را بیتقاضا میکشد
7 گر به قصد کشتن آید دوست منعش کم کنید تا حسین خسته را بکشد که زیبا میکشد