فدای بلخ دل من،که از رشیدالدین وطواط قصیده 39

رشیدالدین وطواط

آثار رشیدالدین وطواط

رشیدالدین وطواط

فدای بلخ دل من،که روضهٔ ارمست

1 فدای بلخ دل من،که روضهٔ ارمست حریم او بامان همچو بیضهٔ حرمست

2 همه سعادت بلخ و همه سلامت او که بیضهٔ حرمست و چو روضهٔ ارمست

3 نه بحر و چرخ و لیکن چو بحر و چرخ مقیم پر از جواهر مجد و کواکب حرمست

4 چنین مواخر آن خطه را بسیست و لیک همه بجنب وجود ضیاء دین عدمست

5 پناه دودهٔ حیدر که از سیاست او تفاخر عربست و تظاهر عجمست

6 بزرگواری ، فرزانه ای ، خداوندی که پیش درگه او پشت آسمان بخمست

7 بلند همت او همچو چرخ مرفوعست بزرگ مجلس او همچو کعبه محترمست

8 بهر کجا که نهد در طریق دین قدمی همه ذخایر عقبی طفیل آن قدمست

9 بعلم و حلم و سخا و وفا عدل و حیا بعالم چون اندر جد خویشتن علمست

10 ضیاء دین پیمبر تو آن سرافرازی که بر صحیفهٔ اقبال نام تو رقمست

11 معلقست بفرخنده کلک میمونت همه مصالح دنیا ، مگر نگین جمست؟

12 هر آنکه پیش تو همچو قلم بسر نرود سرش بریده و سینه دریده چون قلمست

13 بنظم و نثر در الفاظ تو همه نکتست بامر و نهی در احکام تو همه حکمست

14 ضمیر ناصح صدرت خزانهٔ طربست روان حاسد جاهت نشانهٔ المست

15 منم که تا ز جناب و دور ماندستم هر آن دمی که برآرم ندیدم او ندمست

16 زشوق مجلس و هجر رخ توام دل و چشم یکی عدیل تفست و یکی ندیم نمست

17 عنای طبع من و روح روح من بی تو چو دولت تو فزون و چو حاسد تو کمست

18 مراست غم که کنون صدر تو نمیبینم کسی که صدرتو بیند بعالمش چه غمست؟

19 همیشه تا که حدوثست و صف هر موجود مگر خدای تعالی که وصف او قدمست

20 دل تو شاد و رخت تازه باد ، کز بر چرخ دل عدوی تو پرانده و رخش دژمست

عکس نوشته
کامنت
comment