- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نقش دیوان قضا آیتی از دفتر عشق آسمان بی سر و پائی بود از کشور عشق
2 نه همین سینه بر آتش زدهٔ اوست خلیل که بهرگوشه بسی سوخته از آذر عشق
3 شرر سینهٔ ما گر چه گرفتی آفاق با همه سوز بود اخگری از مجمر عشق
4 آب حیوان که خضر زندهٔ جاویداز اواست هست یکقطره ای از چشمهٔ جانپرور عشق
5 میزند قهقهه بر مسند جمشید کسی کوشد از خاک نشینان گدای در عشق
6 میرساند به مقامی که خدایش داند بیخودی را که گذارند بسر افسر عشق
7 مظهر عشق نه تنهاست مقامات ظهور کانچه در ممکن غیب است بود محضر عشق
8 طایر عشق همافر همایون بال است قاف تا قاف وجود است بزیر پرعشق
9 هرچه او معبر هستی است بود معدن عشق هرچه او مظهر حسن است بود مصدر عشق
10 عشق ساری است خدارا چو حقیقت نگری نیست انجامش و هم نیستی آمد سرعشق
11 نشود هم به دم صبح قیامت هشیار هرکه زد از کف ساقی ازل ساغر عشق
12 تاج اسرار علی قطب مدار عشق است او بود دایره و مرکز او محور عشق