-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 مرد حقبین که بلا را ز خدا میبیند تیغ را بر سر خود بال هما میبیند
2 دیده را میل کشی چون دگران سرمه کشند گر بدانی نظربسته چهها میبیند
3 زنگ میخواهد از آیینه نظر چون تنگست ای بسا دیده که تن را به قبا میبیند
4 عالمی را که کتابست به حق راهنما کعبه دارد هوس و قبلهنما میبیند
5 بخت ما در شب زلف تو دمی خواب نکرد این قدر خواب پریشان ز کجا میبیند
6 نیست بیقدر کسی در نظر تنگ جهان خاک را دسته گل بر سر ما میبیند
7 دیده بستن ز جهان فیض و گشایش دارد چون گدا کور شود برگ و نوا میبیند
8 هر کرا دیده نبندند ز کویت نبرند پیش پا گر چه نبیند به قفا میبیند
9 تیره گردید کلیم آینه زانوی من بس که در گوشهٔ غم روی مرا میبیند