وحی از جلال الدین محمد مولوی مثنوی معنوی 36

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

وحی آمد سوی موسی از خدا

1 وحی آمد سوی موسی از خدا بندهٔ ما را ز ما کردی جدا

2 تو برای وصل کردن آمدی یا برای فصل کردن آمدی

3 تا توانی پا منه اندر فراق ابغض الاشیاء عندی الطلاق

4 هر کسی را سیرتی بنهاده‌ام هر کسی را اصطلاحی داده‌ام

5 در حق او مدح و در حق تو ذم در حق او شهد و در حق تو سم

6 ما بری از پاک و ناپاکی همه از گرانجانی و چالاکی همه

7 من نکردم امر تا سودی کنم بلک تا بر بندگان جودی کنم

8 هندوان را اصطلاح هند مدح سندیان را اصطلاح سند مدح

9 من نگردم پاک از تسبیحشان پاک هم ایشان شوند و درفشان

10 ما زبان را ننگریم و قال را ما روان را بنگریم و حال را

11 ناظر قلبیم اگر خاشع بود گرچه گفت لفظ ناخاضع رود

12 زانک دل جوهر بود گفتن عرض پس طفیل آمد عرض جوهر غرض

13 چند ازین الفاظ و اضمار و مجاز سوز خواهم سوز با آن سوز ساز

14 آتشی از عشق در جان بر فروز سر بسر فکر و عبارت را بسوز

15 موسیا آداب‌دانان دیگرند سوخته جان و روانان دیگرند

16 عاشقان را هر نفس سوزیدنیست بر ده ویران خراج و عشر نیست

17 گر خطا گوید ورا خاطی مگو گر بود پر خون شهید او را مشو

18 خون شهیدان را ز آب اولیترست این خطا را صد صواب اولیترست

19 در درون کعبه رسم قبله نیست چه غم از غواص را پاچیله نیست

20 تو ز سرمستان قلاوزی مجو جامه‌چاکان را چه فرمایی رفو

21 ملت عشق از همه دینها جداست عاشقان را ملت و مذهب خداست

22 لعل را گر مهر نبود باک نیست عشق در دریای غم غمناک نیست

عکس نوشته
کامنت
comment